شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۴

شگفتا! ... وقتی بود، نمی‌دیدم. وقتی می‌خواند، نمی‌شندیم. وقتی دیدم که نبود؛ وقتی شنیدم که نخواند
چه غم انگیز است که وقتی چشمه‌ای سرد و زلال در برابرت می‌جوشد و می‌خواند و می‌نالد، تشنه‌ی آتش باشی و نه آب؛ و چشمه که خشکید، چشمه که از آن آتشی که تو تشنه‌ی آن بودی، بخار شد و به هوا رفت و آتش کویر را تافت و در خود گداخت و از زمین آتش رویید و از آسمان آتش بارید، تو تشنه‌ی آب گردی و نه تشنه‌ی آتش و بعد عمری گداختن از غم نبودن، کسی که تا بود از غم نبودن تو می‌گداخت.


دکتر علی شریعتی

هیچ نظری موجود نیست: