پنجشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۵

ماه عزيز




صدای طنین قدمهای رمضان در کوچه پس کوچه های زمان می پیچد و من به این می اندیشم که رويش دستان دعا درآسمان نیایش عالمی دارد... کم کم کوچه های زمان پیچ خواهند خورد ومرا خواهند برد تا آغوش رمضان .....

عطر دل انگيز ربنا در آستانه‌‌‌‌‌‌ي افطـــار وجودم را مست مي كند . كاش در لحظه اي كه دعا مي كاريم ، در لحظه هاي بي كسيمان، در خلوتهاي خداييمان و در نهايت اندوه . باور كنيم خدايــي هست كه دستان ما را خواهد گرفت ، خدايي كه رمضان مـال اوست
و هديـــه مي دهد آن را كوچه به كوچه و فرد به فرد به تمام ما .

دوشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۵

گاهی سکوت آرامش می زايد و زمانی .............



با همین لبخندهای لاغر، عبور میکنم از حادثه های سرد.می آیم و می مانم تا مکرر شود حدیث این حضور.

اینجا هنوز هم میشود بوی اقاقیها را استشمام کرد،میشود کناردستهای خورشید چرتهای طلایی زد،هنوز هم میشود تو را دزدکی نگاه کرد و از زیبایی لبهایت شاعر شد.آب جریان دارد، با همان تقدس ناب،
بیا غبار غربت را بشوییم.بیا سایه ها را با هم قسمت کنیم و به آسمان زل بزنیم،هنوز هم میشود از پروازچکاوک ها برای خوشبختی الهام گرفت.

چشمهایت را به من بسپار ،میخواهم تو را با خود به دیدن شگرف ترین راز هستی ببرم.پیله را نگاه کن!چه انتظار سبزی میکشد کرم برای کمال،بیا کنار هم ثانیه های انتظار را برداریم،آسمان نزدیک است،با هم که باشیم بالا تر میرویم ،چه باکی از طوفان؟ما شانه های هم را داریم.

در اوج که باشیم سخاوتمندتریم،آبی تریم ،خدایی تریم.بیا صورت احساسمان را بتکانیم،کودکان فقیر شهر لبخندهای ما را به نرخ جان خریدارند،با هم که باشیم زمستان حریف ما نیست.هنوز هم میشود فاصله ها رادزدید، میشود سبد سبد عاشق شد،میشود آشتی کرد،میشود آشتی داد.بیا پُلهای رابطه را از نو بسازیم،بیا تا دیر نشده از قلبهای هم عیادت کنیم.

هنوز هم میشود به پیله های تنهایی هم سری بزنیم،تا پروانه شدن راهی نیست اگر الماسهای عاطفه را از هم دریغ نکنیم.نگاه کن،انگار همه میخواهند من و تو مسیر دستهایمان را پیدا نکنیم. تا وقتی این فاصله هاهست ،پشتمان به سوزی میلرزد.با همین پاهای خسته به استقبال دیدگانت می آیم
.
جاده های سبز قدمهای ما را فریاد میزنند.