دوشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۴

اگر کافر اگر مومن به دنبال تو میگردم


بنده اي گم كرده راهم؛ از جنس همان ها كه سرپناهي براي باران فتنه ها نيافته است؛ از قماش آنان كه شامگاهان مردار خود را بر بستر مي نهند و نه از بانگ خروسخوان صبح به خود مي آيند و نه خورشيد بي تاب ميانه آسمان، لاشه آنان را از زمين تكان مي دهد.از طايفه همان ها كه خواب نوشين بامداد رحيل، سالهاست كه از سبيل، بازشان داشته و بانگ كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش، برايشان در حكم، «هبائا منثورا» است
من از تيره همان ها هستم كه به هواي كوي تو آمدند، بلكه از بند هوا رها و به اميد روي تو آمدند، تا مگر ز تو كامروا شوند، اما من، نه رها زبند هوا شدم و نه زتو كامروا. زنجير پاره كرده ام و چون مجانين، سر به ديوار مي كوبم .فقير و خسته به درگاهت آمده ام، رحمي کن . آمده ام با شكواي غريب، با هرچه كرده و نكرده ام و از همه سخت سخني ها و سست عهدي ها و نقض پيمان ها شرمسارم. اين منم!بنده اي از بندگان درگاهت با كوله باري از شرمساري!
اين چنين، ديده ياس از پشت پاي خجالت برنمي دارم و در زمره صاحبدلان متجلي نمي شوم تا مگر به اشارتي، از ابر هدايتي، باراني، برساني. اي عزيز! همچنان شرمسارم از بودنم اينچنين در مقابلت، پيمانه بي پيمانم را بر دست گرفته ام. بر اين كاسه خالي لقمه اي مرحمت فرما و بر من صدقه بخش، عذرخواه همه كرده ها و ناكرده ها هستم، در این شبهای عزیز، ما نبوده ايم كه تو در دلمان نشستي و مگر مي شود گفت كه از محبتي كه اختيار نكرده ايم، سربر كنيم. اين لطف، ناگفته ما را نواخته است و پرتو حسن تو از ازل زتجلي دم زده است

سه‌شنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۴

این دنیا

بهترين فرشته ها همين شيطان بود. مرد و مردانه ايستاد و گفت: ((نه، سجده نمي كنم، تو را سجده مي كنم اما اين آدمكهاي كثيفي را كه از ((گل متعفن)) ساخته اي، اين موجود ضعيف نكبتي را كه براي شكم چرانيش خدا و بهشت و پرستش و عظمت و بزرگواري و آخرت و حق شناسي و محبت و همه چيز و همه كس را فراموش مي كند، براي يك شكم انگور يا خرما يا گندم، گوسفند وار پوزه اش را به زمين فرو مي برد و چشمش را بر آسمان و بر تو مي بندد، سجده نمي كنم، اين چرند بد چشم شكم چران پول دوست كاسبكار پست را سجده كنم؟ كسي را كه به خاطر تو، براي نشان دادن ايمان و اخلاصش به تو، يك دسته گندم زرد و پوسيده را به قربانگاه مي آورد؟ برادرش را مي كشد ...؟ نمي بيني اينها چه مي كنند؟ زمين و زمان را به چه كثافتي كشانده اند؟ مسيح و يحيي و زكريا و علي را بي رحمانه و ددمنشانه مي كشند، تنها به علت آنكه ((مي توانند))، نه، تنها به علت آنكه ((شخصيت بزرگ، روح بلند و انسان پرشكوه)) تحملش براي ((اشخاص حقير، ارواح زبون و آدمكهاي خوار و ذليل)) شكنجه آور است و احساس بودن آنها عقده هاي حقارت و پوچي را همچون ماران خوشه دار به خشم مي آورد و ديواره جانشان را نيش مي زنند و از شدت درد ديوانه و هار مي شوند و آنگاه با كشتن و سوختن و پوست كندن و شمع آجين كردن آنها كه بودنشان براي اين زبونان جرم است آرام مي گيرند، لذت مي برند و شفا مي ........آري، من از نورم، ذاتم از آتش پاك و ذلال و بي دود است، من اين لجن هاي مجسم پليد پست را سجده كنم ...؟

((هبوط - دکتر علی شريعتی))

زیرنویس مرتبط : دیدن این کليپ که یکی از بهترین دوستان طراحی کرده رو به همه پیشنهاد میکنم.
در ضمن لینک بقیه کلیپها جهت مشاهده کنار صفحه هست

یکشنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۴




آمده ايم پيشواز
خرده مگيريد شتابمان را , جواب کرده ي يازده ماه ساليم



رمضان
فرصتيست تا از بند خويشيه خويش بدر آييم وديدارت را به پاي سر آييم
اي لحظه هاي مهربان برآمدن و باليدن
يار ي يمان کنيد تا قرار بگيريم در حلقه ي محرمان
و
جاي بگيريم در حرم قرب خداوندي
خشکيم يا تر , سرديم يا شعله ور , آتشيم يا خاکستر
هر چه ايم و هر که ايم از اوييم
ذوق ذوب شدن داريم
يارامان نيست که بيش از اين در پيله ي تن بمانيم
آمده ايم پيشواز به شعله زدن
نظر به بيکراني لطف تو ميکنيم نه به استحقاق خويش
من نه خود مي آيم تو مـــــــــرا ميکشی