یکشنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۴

سیاست


کچبی دید عقاب خود سر

می برد جوجککان را یکسر

خواست این حادثه را چاره کند

ببرد راهش و آواره کند

کرد اندیشه و کرد اندیشه

برگرفت از بر خود آن تیشه

رفت از ده پی آن شرزه عقاب

پل ده را سر ره کرد خراب

راه دشمن همه نشناخته ایم

تيشه بر راه خود انداخته ایم

"نیما یوشیج"

شنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۴

امن


يا مهيمن

می گويد: در من بشارتی است...
عجبم می آيد از آن مردمان که بی آن بشارت زنده اند....

چيزی که آدم را به هوای خودش ميکشد تصوير روشنی از خير است
...
امروز تو برای من مامن اين خيری .محل امن!

دوباره پنجه به مهتاب برده ای آری !....

نهايت تمامي نيروها پيوستن است...

پيوستن به اصل روشن خورشيد ،

و ريختن، به شعور نور...

یکشنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۴

برگرفته از دفترچه خاطرات

. شيراز رسمشون اينه که (شايد همه‌جا باشه من نديدم) دسته‌ها از شب اول محرم از تکيه خودشون تو محل خودشون شروع مي‌کنن و هر دفعه مسافت بيشتري رو مي‌رن. تا اينکه روز عاشورا همه تا شاهچراغ مي‌رن. از بچگي روز عاشورا مي رفتيم نزديک شاهچراغ و دسته‌ها رو نگاه مي‌کرديم. يه رسم ديگه هم که دارن اينه که شربت آبليمو مي دن (زياد غذا رسم نيست تو شيراز) بعضي‌ها هم عرقيات (مثلا بيدمشک، گلاب ا!!) مي دند. هميشه يه ليوان مي‌گرفتيم و کلي شربت مي‌خورديم. تو شيراز خب از شهرهاي مختلفي زندگي مي‌کنن. و تفاوت نوع عزاداري ها خيلي جالبه. مثلا عشاير قشقايي كه خيلي جالب مراسم عزاداري رو برگذار ميكنند و از همه جاب تر هم دسته آباداني‌ها، بوشهري‌ها و بندري هاست که خيلي به هم شبيه هست. اول براي شروع مراسم يه مدت سنج و دمام و بوق مي زنن. فقط مي‌زنن. بعد هي تند و تندش مي‌کنن و اين باعث مي‌شه مردم جمع شن. بعد قطعش مي‌کنن و سينه زني شروع مي‌شه که حتما تو تلويزيون ديدين. که کمر هم رو با يه دست مي‌گيرن و تو يه دايره مي‌چرخن و سينه مي‌زنن. يادمه که بچه بودم آخر مراسم مي‌رفتن تو مسجد خودشون .
نيمي از كودكيم آغشته بود به شربت آبليموي خنكي كه با ليموي تازه درست شده بود و ظهرهاي عاشورا كه اين شربت رو با چه ولعي ميخوردم.
هيچ وقت يادم نميره جقدر التماس ميكردم كه ببرنم مراسم عزاداري تا گهواره علي اصغر رو ببينم.
الان ولي خيلي وقته كه اون شور و هيجان بين مردم نيست...دسته هاي عزاداري مثل قديم نيستند.همه چيز انگار فرق كرده.