دوشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۴



دنيا که شروع شد..زنجير نداشت...
...
خدا
دنيای بی زنجير آفريد...
...
آدم بود که زنجير را ساخت
شيطان
.کمکش کرد...
...
دل
زنجير شد
...
زن
زنجير شد
...
دنيا پر از زنجير شد
و آدمها
همه ديوانه ی زنجيری ...!
...
خدا
دنيا را بی زنجير می خواست
...
نام دنيای بی زنجير اما
بهشت است...
...
امتحان آدم همينجا بود
دستهای شيطان از زنجير پر بود
...
...
خدا گفت:
زنجيرهايتان را پاره کنيد...
شايد نام زنجير شما..عشق است !...
...
يک نفر زنجيرهايش را پاره کرد
...نامش را مجنون گذاشتند...
...
مجنون
اما نه ديوانه بود و نه زنجيری !
...
اين نام را شيطان بر او گذاشت !
...
شيطان
آدم را در زنجير می خواست
...
ليلی
مجنون را بی زنجير می خواست...
...
ليلی می دانست خدا چه می خواهد
ليلی کمک کرد تا مجنون زنجيرش را پاره کند
...
ليلی
زنجير نبود
ليلی
نمی خواست زنجير باشد
...
ليلی ماند
زيرا ليلی نام ديگر آزاديست
...

هیچ نظری موجود نیست: