یکشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۳

تو اين روزها ، با دليل و بي دليل به خيلي چيزها فكر كردم .... به كاغذي كه يه زماني توي صفحه اول سررسيدم چسبونده بودم ...چندم دبيرستان بود ....؟ «‌..اي كميل ...اين دلها چون ظرفها هستند ، پس بهترين آنها نگاهدار ترين آنهاست ...»
ظرفي كه بشكنه هيچي رو نگه نمي داره .
ظرف شكسته رو ديگه نمي شه كاريش كرد
شك نمي كنم . شك نمي كنم كه اگه همون جوري كه بايد زندگي نكردم . اگه اون جوري كه در شانم بود راه نرفتم ...اگه اون جور كه حق بود به آدما و خدا وخودم نگاه نكردم ..... اما .... اما.... اون جور .... اون قد كه حتي لايقش نبودم ، حتي قدم نبود ، دوست داشتم .
خيلي سخته ..... مي دوني ...وقتي تو خيلي از اين وب لاگا .... ميون حرف اين آدما ... مي شنوم كه دوست داشتن يعني چي ...مي شنوم كه دوست داشتن نهايتش حسي هست كه يه روز با اولين كسي كه تو خيابون ديدي تقسيمش مي كني ...مثه تقسيم كردن يه بسته چي توز و اشي مشي ..... دوست داشتن احساس مبتذليه كه وقتي شكمت سير شد ...وقتي خواستي بازم خوش باشي مي ري پيشش تا سرگرم شي ... وقتي ميشنوم اينه دوست داشتن .... يه آن ...قد يه چشم باز وبسته كردن مي ترسم .... مي ترسم كه اين جوري دوست داشته باشم ...مي ترسم كه دوست داشتنم از اين نوع بوده باشه ...
اما نبود .
هيچ وقت . و براي هيچ كس .
من هنوز به حرمت محبت ايمان دارم . به عظمت دوست داشتن ...
چند روز پيش به يكي گفتم" عزيزم" برگشت بهم گفت" از اين كلمه متنفرم.. ."
حس مي كنم پخش شده ام .... پخش شده ام روي زمين و زمان .... مثل يك سيال ....ذهنم به هم ريخته بايد جمعش كنم............
همينجا از همه اونايي كه به واسطه هك شدن id هاي من براشون ايجاد مشكل شده معذرت ميخوام.حسن عزيز كه اگه قده يه دنيا هم ابراز شرمساري بكنم در مقابل روح بزرگش بازم كمه. و همينطور علي گرامي كه يه مدته ازش بي خبرم و نميدونم هنوز همون id قبلي رو داره يا نه!!! و طاهره و حميده عزيزم كه از اونها هم معذرت ميخوام و همينطور بابك.وكلي هاي ديگه....

هیچ نظری موجود نیست: