سه‌شنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۴

بلندا





براین بلندای متناهی کسی را به جرم آرزوهای دور رجم نمی کنند

ابنجا باد تازیانه می زند و تنها افکار دور و دراز شکنجه می کنند

ابنجا تنها زندانی است که وقت تنهایی با ميلی بی پایان به آغوشش می خزم

سایه ها اینجا مسلط اند ، سایه های خیال

چراغهای مردمان خوشبخت اینجا کورسویی بیش نیست و چه وسوسه شومی که ...

آیا می شود از اینجا تا ابدیت جاری شد ...

پاسخی که تنها سؤالش دل به دریا زدن است

نسیم خنکی می وزد

نسخه ای از افکارم در این هوای خنک به جای می ماند تا...

بار دیگر همه چیز تکرار شود

اینجاست کوتاهترین زمان تا بینهایت

اینجا بلندترین جای این شهر است.



پ.ن:عکس شخصی است.

دوشنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۴





ما , در " خفاخانه " هاي ضمير خويش چيزي را پنهان نگه داشتيم ,

پنهان و سر سختانه نگه داشتيم .

و روزي دانستيم - و تو نيز خواهي دانست -
كه زمان جاودان بودن همه چيز را نفي مي كند .

پوسيدگي بر هر آنچه پنهان شده است دست مي يابد و افسوس به جاي مي ماند

چهارشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۴




كسي قادر است اسماعيل را به زانو در آورد كه اول از بند اسماعيل خويش آزاد شود
تا دلهره اسماعيل در تو است ابليس درعقبه برپاست.

اكنون ابراهيم شده اي، ابليس را به خاك افكنده اي
اسماعيلت را از قربان گاه بازگردان
آنچه بايد ذبح مي كردي، اسماعيل نبود، بند اسماعيل بود