پنجشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۳

پيچك انتظار از ديوار دلم بالا ميرود. پر از تمنا ميشوم و پر از عطر خوش ريحانه كه در سبزه زار وجود پاشيده است. پيچك انتظار چه غوغايي ميكند! باز هم پر از تمنا ميشوم. پر از گلهاي سوسن ، گلهاي نرگس . و اينك از صداي پاي ظهور است كه سرشار ميشوم ، سرشار از موج ، سرشار از ماه ، ستارگان ، خورشيد! قلبم از عشق درنگي ميكندو در خيالم جبرئيل را ميبينم كه سير از پا نشناخته مي آيد تا براي زمينيان مژده اي بياورد. مژده آمدن امامي كه خداوند تمامي رحمتش را در وجود او ريخته است!
او می آيد و آتش وجودمان را با زلال نگاهش خاموش ميکند. حضورش مرهمی است بر زخم هايمان و صدايش ، تسلی بخش دلهای بی روح مان .
وقتی بيايد ،همه تن ، چشم می شويم تا تصـــوير مهربانی را بر چشمان ابری مان قاب بگيريم . او می آيد و مهربانی را نجوا ميکند ، می آيد و صداقت را به ارمغان می آورد. می آيد و سکوت سرد و مردابی زمين را می شکند .
او می آيد و غروب احساسمان را نويد طلوعی ديگر می دهد . عشق را همسايه ديوار به ديوار دلـــــمان می کند و لبخند را زينت بخش لحظاتمان .
محبت را در وجودمان جاودانه می کند و آرامش را موسيقی دل انگيز جاده های ذهنمان . صفای گام هايش زمين را سرمست می کند. سر مست!




پنجشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۳

اگر بتوانیم زندگی را آنچنان که هست ببینیم ؛ چیزهای کوچک را بزرگ نمی شماریم ؛ اوهام را حقیقت نمی خوانیم ؛ از خوبیها لذت می بریم ؛ بدیها را نادیده می انگاریم و اعتراف می کنیم که موهبتی گرانبهاتر از زندگی وجود ندارد و دنیای ما جایگاه خوشبختی است .
دامنه ی آرزوهای انسان چنان وسیع است که می توان گفت آرزو دایره ای ست که مرکزش از < مــا > شروع می شود و محیط آن در نامتناهی فرو می رود . اگر از مـَرکب آرزو پیاده شویم و حد خود را بشناسیم ؛ اعتراف می کنیم که از مواهـب و برکـات دنیا به انــدازه ی خـودمان بهره مند شده ایم و به هیچ وجه حق شکایت نداریم .
اگر صبر و متانت را شعار خویش کنیم ؛ سختی هم به قدر خودش ارزش دارد . وقتی مصائب روزگار بر روحمان هجوم می آورد ؛ قوای خفته ی ما بیدار میشود . ناکامی در مسیر زندگی ؛ فرصت خوبی است تا لیاقت خود را به دیگران نشان دهیم . خوشا به حال آنان که در روح خویش خزانه ای زیبا از افکار زیبا دارند . پیوسته در این گلستان باطنی سیر و تفرج می کنند و هر لحظه گلهای تازه می چینند و چیزهای نو می بینند.
و اين همه نصيبمان نمی شود مگر با شناخت خويشتن ِ خويش .....
افلاطون می گويد :‌
به خود ِ خويش بازگرد و در خويشتن بنگر . و اگر ببينی که زيبا نيستی ؛ همان کن که پيکر تراشان با پيکر می کنند . هر چه زيادی است بتراش و دور بيانداز . اينجا را صاف کن و آنجا را جلا بده . کج را راست کن و سايه را روشن ساز و ...
از کار خسته مشو .